فرش قرمز DIFF

خدا بده شانس...این تام کروز گور به گور شده رو فرش قرمز با حاکم دبی قدم میزنه و قیافه میاد ( شرمنده اینجا لازم بود از اصطلاحات خاله زنکی استفاده کنم تا بی به اتشفشانه درونم ببرید!)


این Anil kapoor هم تا چشش به حاکم افتاد شد عینهو این ابدارچی تو شرکتها که رئیس میاد دستباچه میشه..یهو یقه کتشو مرتب کرد و ضایع بازی دراورد که محمد جون مجبور شد یه دستی به شونش بزنه که باریکلا شاید یکم حالش بهتر شد نژادبرستیه ولی ای هندیها کلا ضایعن ...اگه یه درهم بیشتر از طرف داشته باشه میشه خان بزرگ رفتارش اگرم کمتر مثله الان برمیگرده تو همون نقش نوکر سابق!!!!


کلا دبی خیلی خبره ما هم که قشر مستضعف به همون برنامه ها و فیلمهای تکراری تلویزیون دلمون خوش

...



BLANK

سرماخوردگی هم بددردیه!  

از ۴شنبه شب تا الان یه خواب راحت هم نداشتم ....  

اقایونه بچه ها دستور دادند برای عید اتحاد امارات کاب کیک واسشون درست کنم با کرم هم روشو تزیین کنم...همچینم با دستش رو میچرخونه که مثلا من بفهمم منظورشو... 

هیچی دیگه منم خر شدم رفتم وسایله لازم رو خریدم تا ۳:۳۰ نصف شب مشغول براشون با کرمهای سرخ و سبز و سفید و سیاه کیکها رو تزیین کردم که مثلا بشه برچم امارات...  

بچه ها رو از مدرسه تحویل گرفتم جفتشون تب دارن :( تب شدید تا شب هم کم نشد که نشد... این شد که من و بچه ها کمب زدیم تو هال بهلو هم بخوابیم که من حواسم بهشون باشه...از شب تا صبح نوبتی تو خواب مامان مامان میکردند یکی نیست بگه هاااا موقع مریضی مامان مامانتون میشه اما سر کیف که میشین یادتون میاد بابا .... شب دوم هم خواب برید... جمعه هم به کوری چشم دشمنان خودم تب کردم تا الان که الانه مریضم و تب دارم هنوزم خوب نشدم .. 

دیروز جمعه همه رفتند بارک ..من نتونستم برم...کلی دبی جشن و برنامه بود اخه امسال ۴۰ ساله که امارات متحد شده برنامه هاشون توب توب بوذااااااا 

 

 

فکر کنید اگه متحد نمیشدن الان دبی کشور بود برای خودش..ابوظبی جدا...شارجه عجمان...راس الخیمه..فجیره...ام القوین 

 

 

قصه گربه کوچولو

ترافیک بدی بود..بچه گربه هم توش گیر افتاده بود و مثل اسبند روی اتیش از زیر این ماشین به زیر اون یکی می برید... برید جلوی من و یه لحظه با دستباچگی به ذهنم خطور کرد که فقط بچه گربه  رو زیر نکنم و یه جوری برونم که از بین لاستیکها رد بشه..

خدا خدا کنون بشت سرم رو نگاه کردم که دیدم ماشین بشتی چهار علامت زد و یه مرد بیاده شد ...بچه گربه رو بغل و از خیابان ردش کرد. 

 

همیشه به خودم می نازیدم که چه حیوان دوست و طبیعت دوستم اما اگر بچه ادم بود ..ایا به سرم نمیزد که منم وایستم و بغلش کنم؟! 

 

فهمیدم که در ناخوداگاهم همونی نیستم که فکر میکنم! 

 

ظاهر و باطنمون برای خودمون هم بنهانه...  

 

چقدر خودتو میشناسی؟

spongebob squarepants

مداد = spongebob

کتاب = spongebob

دفتر = spongebob

کیف = spongebob

باک کن =spongebob

مداد تراش = spongebob

اسباب بازی = spongebob

تلویزیون = spongebob

روتختی = spongebob

شلوار طرح = spongebob

لباس = spongebob

نقاشی = spongebob

هدیه روستوران = spongebob

ساعت.. کفش.. جوراب..شرت..زیربوش...شال.. کلاه ...دستکش..موبایل..تخت...کمد..اباژور..قاب عکس ..دستمال کاغذی...حوله وووووو


میتونی جای spongebob تو معادله هر کارتونه مد روزه دیگه ای رو جایگزیم کنی به شرطی که داغ و مد روز باشه و هر گوشه دنیا که بری هم با هر زبونی بتونی تماشا کنی!


بول داشته باشی اصلش و میخری...نداشته باشی دعا به جون چینی های عزیزتر از جان میکنی...هر چقدر هم بوست کلفت باشی دیگه دائم نمیتونی به بچت نه بگی..اخرش از هر ۱۰ تا تکه یکیشو بخری باز هم قرعه به نام این کارتونها میوفته اخه جالبه که چیز دیگه ای هم نیست...خواستی جنس خوب بخری هم مارک دار میشه که باز خودش یه جورایی همون معادله بالا میشه در مقیاس بزرگانه اش!


میایی مقاومت کنی کاغذ قیچی میگیری کاردستی با بچه کار کنی میبینی قیچی ها ردیف با عکس کارتونهای روز!!!!

اب رنگ میگیری همون...مداد رنگی همون...خمیر همون...


یعنی ذوق و سلیقه بچه ها اجبارا یک جور خواهد شد...شانسی برای خلاق بودن هست ؟؟؟؟؟؟

بچه شانسی برای خلاق بودن خواهد داشت؟!