قصه گربه کوچولو

ترافیک بدی بود..بچه گربه هم توش گیر افتاده بود و مثل اسبند روی اتیش از زیر این ماشین به زیر اون یکی می برید... برید جلوی من و یه لحظه با دستباچگی به ذهنم خطور کرد که فقط بچه گربه  رو زیر نکنم و یه جوری برونم که از بین لاستیکها رد بشه..

خدا خدا کنون بشت سرم رو نگاه کردم که دیدم ماشین بشتی چهار علامت زد و یه مرد بیاده شد ...بچه گربه رو بغل و از خیابان ردش کرد. 

 

همیشه به خودم می نازیدم که چه حیوان دوست و طبیعت دوستم اما اگر بچه ادم بود ..ایا به سرم نمیزد که منم وایستم و بغلش کنم؟! 

 

فهمیدم که در ناخوداگاهم همونی نیستم که فکر میکنم! 

 

ظاهر و باطنمون برای خودمون هم بنهانه...  

 

چقدر خودتو میشناسی؟

نظرات 4 + ارسال نظر
سعید... چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ق.ظ http://mypretyworld.blogsky.com/

من هم حیوونا و حتی حشره ها رو خیلی دوست دارم ولی گاهی هم پیش میاد که خودم ازارشون میدم

ادمیزادیم دیگه... هی باید از عمرمون بگذره تا یاد بگیریم بهتر شیم!

___یه دخمل تنها___ پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ق.ظ http://bfeman.blogsky.com

سهلاااااام..مامان لالــه
2قلو ها خووووفن؟ :)
نظر من اینهکه اگه بچه ی آدمم بودن تو زیرشون میگرفتی!!
(شوخی بود)

به به خوی تو؟

فرنوش جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:54 ب.ظ http://www.stopkalbim.blogsky.com

سلام عزیزم خوندمت چه مامانه باحالی هستی خوش بحاله شوهرو بچه هات. مردم از فضولی میشه اسمه نی نی هاتو بگی؟

باحالی از خودتونه .... محمد و علی اسمشونه

MST پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ

اصولا بنده علاقه خاصی به گربه دارم! یک بار دیگه، فقط یک بار دیگه به گربه چپ نگاه کنی دیگه خودت میدونی

باید بقلش میکردی میاوردیش تو ماشین، تا مقصد هم میرسوندیش

بس تو هیچوقت امارات نیا ...اینجا تو خیابوناش فیلم وحشتناکه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد