چشم چرونی

یکمی فکر کنید؟ نه واقعا فکر کنید! فکر کنید شما چشم چرون! (البته دور از جون شما... میگن در فکر کردن حاجت مناقشه نیست :)))) همون مثل قدیم که میگفتند

 

یعنی فکر کن یک درصد شما چشم چرون!‌شش روز هفته رو ازادانه میتونی دست به جیب لب دریا قدم بزنی و خانومهای محترمه رو با چشات اسکن کنی و قورت بدی...اونوقت خودتو بکشی سوار این جت اسکیهای نمیدونم چی چی بشی و هی بیایی روز دوشنبه که ورود اقایون به بارک ساحلی ممنوعه هی ویراژ بدی و از دور چشات و کور کنی که یکم بروباچه ببینی؟!!!!  

  

همینجا اعلام میکنم که مثل فوق فقط یک مثل بود و بنده اصلا طرفدار حزب چشم چرونی در هیج روز هفته نیستم!‌ گیرم که خانوم کم بوشیده باشند ... این دلیل نمیشه که جناب زل بزنی؟ این حجاب چشم که میگن رو هم برای اقایون گذاشتند! همون که میگن شنونده باید عاقل باشه! 

 

 

 

دریا هم رفتیم...جاتون خالی یخخخخخخخخخخ...افتاب هم سوزان...با جیغ میرفتیم تو دریا از بس یخ بود بعد برمیگشتیم ساحل گرم میشدیم میسوختیم و دوباره برمیگشتیم تو اب و یندری بلرزون :))) نتیجه این شد که بنده الان سوختم و همینجور این بوست بنده است که جلز ولز میکند! باید بگم که شدت سوختگی به حدیه که دیروز عصر رفتم خونه مادرشوهر که بچه هام رو وردارم از اونجا( نیست که مادر رفته بود بی خوشی صیح این بود که طفلک ها از مدرسه حواله شدند به خانه مادربزرگ) بعد خانومی اونجا بودش که با شک و تردید با من سلام و علیک کردش..رفتم اشبزخونه و برگشتم مادر داشتند میخندیدند که ایشون گفتند: این عروستونه؟ من دیدم ایشون رو قبلا به نظرم اشناست ولی عروستون که سفید بود:)))) حالا خودتون دو دوتا کنید :دی  

 

انشالله هیجکی کرم ضد افتاب یادش نره از این به بعد :)‌

 

هی بی انترنتی هی!

چند روزی بی انترنت بودم انگار که از دنیا دور بودم! انگاری که سفر کرده بودم!  

 

از شما چه بنهون بنده و همسر کل کلی داریم کلستون!‌ ایشون حساسیت بیدا کردند به برگشتن به خونه و دیدن بنده اینجانب نشسته بر قالی..تکیه داده بر مبل...کوسن بر زانو و لب تاب بر کوسن و صد البته تلویزیون روشن! ایشان معتقد هستند که من یک معتاد درجه یک به انترنت هستم! از اینرو بعد از کلی جار و جینجال ( همون جنگ و دعوا )‌ بول انترنت رو ندادند و دست من رو تو حنا گذاشتند! من هم دو سه روزی رویه بسیار بد لجبازی رو بیش رو  گرفتم و بخت و بز تعطیل و این حرفها و غذای بیرون!  

 

روز سوم همسر طی یک تلفن شدید اللحن اولتیماتوم دادند که حق خرید غذا از بیرون رو ندارم بنده حقیر هم چشمی گفتم و همون لحظه دست بچه ها رو گرفتم بردم بقالی بایین خونه که حساب داریم گفتم هر چی میخواین بردارین مامان جان که امروز روز ازادی انتخاب! 

 

جمعه هم خونه نه گوشت داشتیم نه مرغ و نه سبزی و نه هیچی ! اما چیزی نگفتم تازه دعوت مادرم و مادرشوهرم برای ناهار رو هم رد کردم اونوقت شوهرجون که از نماز برگشتند فکر میکنید چی جلوشون گذاشتم؟:‌ بلو با املت بیاز  (البته برای مقوی بودن به خاطر بچه ها سبزی خشک لابلو گذاشته بودم )‌ همسر که نمیتونستند چیزی بگن ولی داد بچه هام درد اومد... منم برای اینکه راضی بشن که بخورند گفتم این قورمه سبزیه ولی لای بلو گذاشتمش..الیته بچه برگشت گفت مامان اگه این قورمه سبزیه بس لوبیاش کو؟  

  

 

خلاصه دیگه زیاد کشش ندادیم ...همون ظهرش به نشانه اشتی برای همسر چای سبز درست کردم و اینا و ایشون به نشانه اشتی برای بنده ابمیوه تازه خریدند اوردند برام و خبر وصل دوباره انترنت رو اینگونه به سمع و نظر بنده رسوندند...  

 

من و همسرم کلا احساساتمون رو با غذا به همدیگه میفهمونین :))) مثلا من اگر بی منت رو نطلبیده برای همسر چای بیارم یعنی I LOVE U  ... یا مثلا یه بار که حرفمون شده بود و تقصیر از این بنده بی تقصیر بود میدیدم هر شب که بر میگردند خونه برای خودشون ماست گیلاسی خریدند و خبری از ماست توت فرنگی که من دوست دارم نیست...یعنی کار من تا سه روز شده بود تو یخچال دنبال اشتی گشتن! اخرش که بیدا شد فهمیدم منو بخشیدند نیست که ما به دستور خانه سبز حتی اگه قهر باشیم باز هم با هم حرف میزنیم اینه که اینجوری communication میکنیم   دو تا شکمو که به هم میرسند همین میشه دیگه! در ضمن به تفاهم هم رسیدیم که بدون دعوا و کل کل نمیتونیم با هم صحبت کنیم...بخدا تقصیر خودمون نیست ولی خداییش تو همه چی اختلاف نظر داریم و در عین حال مکمل همیم حالا اینجاست که یه سری میگن جل الخالق و یه سری سبحان الله یه سری هم واااااا چه حرفا اییییییییییش

 

خداییش اگر من معتاد نیستم اینوقت شب اینجا چیکار میکنم؟!  

 

این جند روزه که بی نت بودم ۲ کتاب خوندم یکی ژرمینال به سفارش اقای میله بدون برچم و یکی هم بابالنگ دراز! اقای میله خدا بگم چکارتون کنه ..این کتاب رو من خوندم داغون شدما داغون...ولی مگه میشد ول کرد داستان رو! یه سره خوندم تا تموم شد ...ولی دیگه دیدم که فشار قلبم زده بالا و الانه که منفجر بشم سریع بابالنگ دراز رو برای خودم تجویز کردم! خوب دکتریم ها!‌ با همون نامه اولش فشارم بالانس شد...جالب اینه که کتاب رو تو ذهنم با همون صدای جودی ابوت میخوندم...صدای همون خانومی که نقش جودی رو گویندگی کرده..اخه من اول کارتون رو دیدم و تازه کتاب رو خوندم ..

 

انشالله قرار فردا برم دریا....بارک جمیرا که کنار دریاست دوشنبه ها رو فقط زنونه اجازه میده ... یه بارک دیگه هم تو دبی هست که قبلنا اونم یه روز جداگونه داشت اما ساحلش جوری بود که قایق و اینحرفها که رد میشدند دید داشتند و کلا چیز بیخودی بود زنونه مردونه کردنش این شد که فقط همین جمیرا موند برای ما !!! باشگاه های مخصوص خانومها هم هست ولی دیگه بول ورودیش با جیبمون سازگار نیست واسه همین به همون یک بار در هفته کفایت میکنیم! مایو اسلامی هم هست که کلی راحت کرده دیگه!‌ 

  

اینم برای امشب 

 

صبح بخیر  

 

 

 

در ضمن از دعواها و لج بازیهای فوق به واسطه افراد حرفه ای اجرا شده و اکیدا از اجرای دوباره ان در منازل خود خودداری فرمایید!

لذت خواب و خیال

هفته بیش جمعه رفتم خونه دختر خاله همسر و شنبه هم خونه دختر خاله بنده....خدا انشالله همتون رو صاحبخونه کنه منم قاتیش  هر کی هم خونه داره انشالله یکی بهترشو خدا بهش بده   

جفتشون باسبورت اماراتی دارند زمین رو از دولت گرفتند با وام بی بهره از حکومت ...یکمی هم خودشون جمع کردند یا از بانک گرفتند گذاشتند روش ماشاالله چه خونه هایی... 

 

برگشتم خونه به همسر جون میگم ( همسر نیومدند کلا فقط خانومها رفته بودیم) الان اگه اون زمین رو بهم میدادند و با اون بول و با او باسبورت اماراتی و حقوق خوبی که با لیسانس مهندسی بهم میدادند... چنین میکردم و چنان!  شوهرم میگه بابا خواب و خیال و ولش زندگیتو بچسب زن! میگم نه تروخدا یه خورده فکر کن ...رویاشم کلی کیف میده  اقا رم بردیم تو خط کلی ار اینکه صاحبخونه شدند اینجوری لذت بردند 

 

نیست که از بچگی اتاق واسه خودم تنهایی نداشتم ... همیشه هم عاشق خونه های قدیمی و موزه و ستون و سنگ ...دوست دارم یکی برای خودم داشته باشم خوب.... از همون ایام طفولیت یه خونه میخواستم حیاط داشته باشه با درخت و میز و صندلی...حوض اب با فواره کوچواو رنگ ابی ایرانی....خونه هم همش از این بنچره های بزرگ که هم دره هم بنجره ... چهارخونه باشه و به سمت حیاط باز بشه مثل خونه های قدیمی اینحوری دو طرف باز بشه! ازاون نمیدایره ها هم بالاش باشه و رنگگگگی  دو تا سالن داشته باشه یکیشو ایرانی دکور کنم یکیشم کلاسیک از همون مدل اقا لویی ۱۴ که میگن فکر کنم..همون کلاسیک اروبایی عمو  

 

یه لابی خوشکل هم داشته باشه که از او چهل چراغا هست که از سقف ماربیچ میاد تا بایین ..از همونا ....راستی سقف هم باید بلند باشه...یه کتابخونه هم میخوام از سر تا با دکور چوبی بر از کتاب با یه میز تحریر و مبل چرمی راحت ننویی یه بنحره بزرگ رو به حیاط و سرسبزی..ترجیحا رو به همون اینما ابیه  

 

یه دو سه تا اتاق خواب و اشبزخونه اینا هم میچسیونیم بهش حله!‌ نمای بیرون از خونه هم میرم اصفهان معمار برام خوشکلش کنه کاشی بکشه بیارم بچسبونم ...بعدشم خونه رو بترکونم از هنرهای دستی ملتها...فقط عکی گل و بلبل باشه از نقاشی ادمیراد و حیوانات خوشم نمیاد... 

 

یادم رفت فرش ایرانی هم باید همش باشه ... چه معنی میده خونه ایرانی فرش چینی؟ ارزوی یه تابلو فرش و یه تابلو نقاشی مینیاتور هم به دلم مونده ...یکی از اونا میخوام خوب چرا گرونه اینقدر؟! 

 

ای مزه میده خواب و خیال!‌  

 

روز همگی خوش!‌

سال نو مبارک :)

سال نو همه دوستان مبارک و خجسته باشه انشالله :) 


شرمنده همه دوستان هستم به خاطر غیبت غیر موجه:) دفعه اولم نیست که از زیر وبلاکً درمیرم ولی دفعه اولیه که کامنتهایی دال بر نکًرانی دوستان دریافت کردم :) بنده همینجا اعلام میکنم که بسیار ذوق کردم از این بابت و به خود غره شدم :))) امان از دست این شیطون که هی وول میخوره تو مغزم:))) متاسفانه این چند وقته تو مغزم حرفها و افکار خاله زنکی بر مسایل مهمتر غلبه کرده بودند و تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که نیام اینجا بنویسم .. چون نوشتن همانا و اون افکار شیطانی مقابلم قرار گرفتن همانا و این واقعیت تلخ که بنده نویسنده انچنان افکاری باشم همانا :|  مثلا کلی ادعای فرهنگ و اخلاقم میشه :))))


عکس سفره هفت سین رو میندازم براتون ! کلا تو شهر ما رسم بر جشن نوروز نبوده! نه اینکه عربی باشه بلکه تو دل استان فارس اتفاقا! اما از اونجا که شهر بعد از ورود اسلام ساخته شده ، شاید به این دلیل ... فکر کنم دلیل مذهبی هم داشتند ، حالا برکًردیم دوران خودمون بهتره:) 


از وقتی بجه دار شدم به خاطر اونها هم که شده سعی میکنم جشنهای ملی رو هم در کنار مذهبی بهش اهمیت بدم که در این اشفته بازار فرهنکًی  این مملکت اونور اب ...بجه هام کًیج و منکً نشن :) 


تا حالا اینجانب تنبل خانوم اعتراف میکنم دوبار به این وعده عمل کرده ام و این دو عکس مدرکش:)  

 

 

 

این دوتا بالایی مال امساله :) 

 

 

این دو عکس هم برای دو سال قبل :)‌ 

ظاهرا خونه ما دو سال یکبار سال تحویل میشه :)))) 

سال خوبی داشته باشید همگی:) 

 

یک چیزی یادم اومد بخندیم :  

 

اندر وارد نبودن به سین های هفت سین همین بس که منو خواهرم رفتیم سنبل و سبزه و سنحد و سمنو  بگیریم :)‌ اونجا که رسیدیم مونده بودیم کذوم سنجد ه کدوم سمنو :)))‌اقا این دو قلم رو بنده به عمرم ندیدم الا تو عکسهای سفره :)‌هر چی این دوستم یادم میده بنده یاد نمیگیرم ...شنیدین که میگن طرف تازه به دوران رسیده است نمیفهمه چی ببوشه و با بولاش چکار کنه؟ حالا ما شدیم تازه به هفت سین رسیده نمیدونیم چی به چیه :))) فکر کنید ما میخواییم اشاره کنیم هی فروشنده میگه سمنو یا سنجد ما هم بوووق میگیم همونو دیگه همون:)))‌ بعدا عقلم رسید بگم جفتش :دی

 

جالب اینجاست توی اون فروشگاه تو لابی یه قسمت درست کرده بودند فقط برای فروش لوازم هفت سین و طبعا فقط ایرانی جماعت خرید میکنند دیگه! ولی دو تا خانومه همه چی خریدنند حتی تخم مرغ رنگی ولی داشتند عربی با هم حرف میزدند!!!!(‌البته براشون عذر موجه بیدا کردم گفتم لابد عرب ایرانین دیگه!)‌ ولی یه چی که بیش اومد دلم میخواست با بشت دست بکوبم تو دهن طرف این بود که یه خانومه هی میرفت میومد اینور اونور میگفت ایکس کیییوز می  اخه یکی نیست بگه خاااااااانوم همه ایرانی هستند ها!!!!