haminjoori

طفلکی وبلاگ رو ول کردم به امان خدا... 

 

این مدرسه ها باز شد باز داغ دل من تازه شد...یک ساختمون جدید ساختند تو این مدرسه فنگلی های ما دو برابر ساخنمون دبیرستان ما...فقط برای کلاسهای بیش دبستانی تا سوم..دور تا دور کلاس وسط ساختمون کلاسها مثلا حیاط ... حیاطشون سقف داره ...زیرش کلی تاب و سرسره و الاکلنگ....از این کفی ها هم اندختن که نرمه...دور تا دورش هم موکت سبز چمنی دیزاین...روشویی های زیاد اطراف حیاط ...میدونم میدونم گریه حضار :((((( نمیشخ باز برگردم مدرسه :((( 

 

جاتون خالی باز عروسی بودیم دو شب جشن..بسر خاله همسر... ایشون یک بار قبلا عقد کرده بودند ...چون بولدار هستند رفته بودند دختر فلان خانواده بولدار و کله گنده رو گرفته بودند ( یک جورایی گنده تر از دهنش )‌ هیچی دیگه مادر و خواهرای داماد سر خریدن وسایل خونه گرون گرون دختر بدبخت رو گذاشتند تو منگنه ..اونم نه گذاشت نه برداشت گفت نخواستم اینم گل بسرتون....به سال نکشیده یه شوهر دیگه کرد این بسر بیچاره هم شکست عشقی خورد تا الان که بختش وا شد باز ....خنده دار ماجرا اینجاست که خاله و دختر خاله دیگه مارگزیده شده بودند هیچی نگفتند اینباز و خرح کرد عروس راحت و اسوده :))) البته این بار هم از خونواده انچنانی دختر گرفت...حالا انشالله خوشبخت بشن ...خدایی بسر خوبیه .. 

 

راستی روز اولی بسرم اومده نقاشی که کشیده تو مدرسه رو نشونم داده ..میبینم یک ماشین کشیده..اونطرف هم یک ادم خوابیده رو زمین و یه دایره کنارش..میگم این چی شده... میگه این معلم دیووونمه که ماشینش زده مرده اینم خونش ....من چی بگم؟!!! فیلم و میلم اصلا با ما نمیبینه ولی این یکی خیلی مثل خودمه....دوزاریش کلا کج نیست...صحنه های مختلف رو کنار هم میچینه و نتیجه گیری میکنه...بر عکس اون یکی که مثل باباش خیالش راحته راحته :/

نظرات 2 + ارسال نظر
باشماق جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:08 ب.ظ

مدرسه اونا هم مثل مدرسه زمان ما است
مدرسه ما تو اسلام آباد غرب به اسم دبستان شاهپور دور تا دورش باغ بود و بعد باغ هم زمین کشاورزی بهار که می شد فصل چغاله بادام یک ساعت زودتر می اومدیم مدرسه با سنگ جون درختا می افتادیم و با سنگ چغاله بادام می کندیم
بعضی اوقات هم سنگ بر گشتی کله ی یکی را می شکست البته کمتر اتفاق می اقتاد که کله ای شکسته شود
صد متر انور تر هم یک رودخونه رد می شد به اسم برف آباد اگه آغشته به نفت سیاه نبود ( برای مبارزه با پشه آنوفل ) ظهر که می شد تنی هم به آب می زدیم
زمستون باید خیلی مواظب می شدیم چون هم گرگ به مدرسه می آمد و هم یخ و یخ بندون زیادی بود و لیز خوردن زیاد

به به مدرسه شما که نور علی نور بوده :)))

میله بدون پرچم یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 04:17 ب.ظ

سلام
چه عشق شدیدی داره به معلمش

در حد جام جهانی:)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد