روزها یکی یکی میگذره و دل تو دلم نیست... نگرانم...نمی دونم تصمیم درستی گرفتم یا نه... خدا به خیر بگذرونه... اما بشیمون نیستم.. کار خوبی بود. تجربه های خوبی کسب کردم ..انشالله که خیره
۲ ۳ روزه که دوباره یاد بابابزرگم افتادم (بابای مامانم) خدا رحمتش کنه...خیلی دوسش دارم .. با اینکه بیشتر از ۱۰ سال از مرگش میگذره اما انگار همین دیروز بود که با هم کلی خوش گذرومدیم .
با بجه ها بهش میگفتیم بابامیر! وقتی میرفتیم خونشون بلافاصله حمله به یخچال... چون بر از خوراکی های خوشمزه بود.
تازه بابامیر خودش که میومد یه عالمه بستنی چوبی میاورد... میرفت لباس خونه رو میبوشید بعد همه دورمینشستیم رو زمین و بستنی خورون
یادمه عادت داشت شلوار خونه رو میکشید تا بالا یعنی تا بالای شکم و بایین سینه وقتی راه می رفت دوتا دستاشو جمع می کرد بشت کمرش... ما هم یکی از بازیهای اونموقعمون همین بود.. دامنها یا شلوارها رو میکشیدیم یالا دستها بشت سر قفل با دادشمو بسر خالم و دخترخاله ها قطار میشدیم تو خونه و بابامیر بابامیر کنان چرخ میزدیم تو حال... بابامیر خودش هم میومد و تو این تظاهرات شرکت می کرد....
یا هر وقت بیکار می شدیم به بابا میر میگفتیم برامون درباره انقلاب بگه که جاتون خالی عصبانی میشد و کلی برا خودش میشد مخالف ... ما بچه ها هم قه قه میخندیدیم فکر میکردیم بابامیر بیر شده قدیمی شده غلط و از درست تشخیص نمیده... ای دل غافل از اینکه ....
بیرهن و شلوار اتوکشیده و خوشلباس بود.. هر وقت هم برای مامان بزرگم بارچه می خرید همش رنگی و شاد...کلا تو خط قهوه ای و مشکی نبود...امروزیه امروزی...دختر بسر نداشت همه یکی بود...هیچوقت ازش نشنیدم که جمله زن باید از دهنش خارج شه...
همیشه مغازش بر از جوونا بودن که دورش جمع برای لحظاتی بگو بخند و حرف حساب... اصلا بابامیرم بیر نبود... هیچیش هم نبود...فقط وقتش شد و رفت...
بابامیر به من میگفت لالکه...
دلم براش تنگ شده خیلی... خیلی
لالکه
به زور کلی تایب کردم با بدبختی باک شد یه باز از بهنویس استفاده نکردیم همه زحماتمون به باد رفت!
یه سلامتی کارو ظهری دودر کردم رفتن نهار با دوستم
امروز بجه هامو(۲ قلو) بردم چک اب برای چشم دکتر یکی و نشونده رو صندلی شکلها رو داره با بروژکتور نشونش میده.. اونوقت اون یکی رفته بایین صفحه نمایش به این یکی تقلب میرسونه!!! وضعیته داریم ما! آخر سر یه قورت و نیمشون هم باقیه که چرا دکتر هیچی بلد نبود دوا نداد!
دوباره امروز تو اسانسور بسرم علی اذیت میکرد... هی میگفتم علی نکن .. یه اقای باکستانی کلی کیف میکرد اسم علی و میشنید و هی میگفت من اهل تشیع شما هم اهل تشیع؟ دیدم طفلک خیلی داره ذوق میکنه نزدم تو ذوقش که بگم نه !
من موندم که اخه مگه علی فقط مال شیعه هاست؟ یادمه راهنمایی یه معلم ادبیات داشتیم که به یه دختره سنی که اسمش زینب بود گیر داد که زینب که مال ماست تو چرا اسمت اینه؟ یه بچه تبزی از اون سر کلاس جوابش داد که : خاااااااانوم دختره خلیفه چهارمه! حالا اینکه معلم لیسانسه و اینا بود اون باکستانی بیچاره که نظافتچی بود دبگه طفلک سوادش کجا بود... لابد اونم غرق شده تو یه دنیا بر از تعصب... اونقدر که اون خوشحال شد از دیدنه یه هم مذهب ظاهری... لابد اونم وسط یه مشت متعصب سنی گیر کرده دیگه مثل وقتی ما مدرسه بودیم یا سفر میریم کشور اسلامی عزیز!!!!!!
شبم رو هم با فیلم قشنگه pursuit of happiness تموم کردم. با ویل اسمیت کلی گریه کردم انگار که خودم به خوشبختی رسیدم... اون صحنه ای که از بله های شرکت میاد بایین و به نشانه شکر دستاشو بهم میزنه... به همون حالتی که تو اکثر کلیساهای سیاهها موقع خوندنه دعا دست میزنند...انگار گه اوج ایمانشو نشون بده ( من بلد نیسنم قشنگ بینویسم خودتون بفهمید دیگه )
لاله
من موندم اگه ولی دم حق داره بزنه بکوبه داغون کنه... بس چرا بیغمبر خودشو خسته کرد که دخترا زنده به گور نشن؟
یعنی بیغمبر هم تیریب حقوق بشری اینا؟
پسرم تشنشه بهش میگم برو برای خودت آب بیار میگه: موتورم خرابه!!!
اون یکی پسرم عربی و انگلیسی و فارسی رو قاطی کرده یادش رفته به چشم میگن چشم. بهش میگم عیونی یعورنی به ایرانی چی میشه میگه: چراغم درد میکنه !!!
خدمتتون بگم که ۳۶۵ روزِ پیش من زدم به سیمِ آخر و
استعفا رو تقدیم کردم خدمتِ سیستم. بعدش نفهمیدم چی شد خواب بودم بیدار
بودم اما آسمون اومد زمین یا زمین رفت آسمون نمیدونم فقط خانوم مدیر با
لبخندِ نمیدونم چی چیکوند جلو درِ بانک ظاهر شد و منو دعوت کرد به میتینگ
اونم نه اینکه پشتِ میز بشینه و من اونور میز ها؟! نه نه نه نشستش جلو
روم یعنی جفتمون اونور میز همونجا که مستضعفا میشیننا؟ آره بابا!!! گفتش: چرا؟ گفتما: ها؟ گفتش : میگم چرا عزیزم؟ تو که خوبی ماهی گلی چرا میخوای کارتو ولن
کنی؟ کار دیگه <ld><ldx>یای</ldx></ld> پیدا
کردی؟ گفتما: نه، خسته شدم دیگه، پیشرفتی که نیست ترجیح میدم وقتم و صرفِ خانوادم کنم ( حاج آقا و بچه ها). گفتش: ما که مثل تو کم داریم، خانومم! خواهرم! گلم ! بمون من رتبتو میبرم بالا. گفتما: واقعا؟ (به قول خودمون اره ه ه ه ه ه ؟) گفتش: من میگم دیگه! استعفات هم رد میشه از فردا میری قسمت جدید ۲ ۳ ماه که آماده شدی دیگه به سلامتی رتبه و اینا. گفتما : هیچی نگفتم یعنی نزشتش که بگم ما هم با خودمون گفتیم: خوب تو
رو سننه مدیر به اون گندگی تشریف فرما شده که بگه نرو مگه خری میخوای
بری؟ خوب این هم رتبه مگه نمیخواستی؟ یعنی واقعا شترِ واقعی بیاد باید
بخوابه دم در خونت که دوزاریت بیفته؟ حالا که یک سال گذشته و ماهم هر چی جون داشتیم کندیم و صبح تا شب کار
و کار و به جا ۲ ۳ نفر بیگاری کشیدیم که بله بالاخره ما هم رفتیم قاطی
مرغها (ببخشید منظورم مدیرها بودش) و مامانم اینا خلاصه...شما اگه منو
دیدین منهم رنگ کارِ بهتر رو دیدم... خلاصه از اونجا که ما یک دفعه چشممون و باز کردیم و دیدیم کهای دل
غافل کجای کاری که کلاهتو باد برد، اونهایی که هیچ خبری نبود رفتن بالاتر
و هیچکی هم نفهمید اونوقت ما با اونهمه گفتش گفتما ...آخرش هم هیچی
نشدیم( دروغ چرا هیچی که نه ولی ضایع شدیم) با حاج آقا ۲ روز نشستِ سری
و کنفیدنشیال برگزار کردیم و تصمیم گرفتیم با یه عقبگرد همون کاریو بکنیم
که پارسال بیاد میکردیم یعنی من استعفا بدم. (قصهٔ ماهی و آب و اینا رو
که میدونید دیگه). حالا امروز که خوشگل ایمیل فرستادم به خانوم خانومای گل یکی نمیدونم
از کجا پیداش شده خودشو قاطی کرده به من میخواد طرز حرف زدن یاد بده،
تروخدا به من بگید اگه من تند رفتم! یعنی من موندم جطور بعضی ها از هر اب گل الودی میخوان ماهی بگیرن! طرف نه سر بیاز نه تهش به من میگه درست حرف بزن اصلا حرف زدنت حرفه ای نیست اونوقت یکی نیست بهش بگه که اقای محترف شما کی هستید؟ به حواب دندان شکن در اخر ایمیلهای کبی شده مراجعه کنید و به به به چه چه های شما هم شدیدا نیازمندیم. لاله
From: من From:خانوم خوشکله From: من
Sent: Wednesday, September 07, 2011 11:38 AM
To:خانوم خوشکله
Subject: RE: Urgent
Dear خانوم خوشکله,
I have been through different situation and pressure to be prepared as
a staff for higher responsibilities; it helped me in both personal life
and career. I do respect all your helps and guidance during last year
after my first resignation, but I am ready with the experience and self
confidence gained trough the years of services in the **** group to
move on and take other directions in my life.
I am seeking your approval to apply for resignation after 2 month.
Regards,
من
Sent: Wednesday, September 07, 2011 1:51 PM
To: من
Cc: نخود اش; ); خانوم خوشکله)
Subject: RE: Urgent
Dear من,
As we promised you earlier, we are waiting AL***** Br to be
opened to promote you to Head Teller position. During this time we
have given you the req. training for the new position.
Below e-mail FYI . If you still insist to resign, please do let us know
Thanks & wish you all the best
Sent: Wednesday, September 07, 2011 2:52 PM
To: خانوم خوشکله
Cc: نخود اش;
Subject: RE: Urgent
Importance: High
Dearحانوم خوشکله,
My concern is why I should be treated differently while nobody else
have been interviewed for the acting roles they are practicing. For me
it seems as an excuse and as an optimistic person if I pass the
interview I will be going through different branches again which won’t
be New Deira area only but also other areas included. AL **** branch
till date twice bank has put on the ****boards and removed again, I
can not wait for something which is not confirmed and as I felt -from
our conversation yesterday on the phone- you do not trust in my
abilities to handle the HTL responsibilities yet.
I thank you again for your kind support last year and I insist to resign.
Regards,
من
From: نخود اش
Sent: Wednesday, September 07, 2011 3:21 PM
To: من
Cc: خانوم خوشکله;
Subject: RE: Urgent
Dearمن,
You below language in not acceptable ,as you need to be more
professional & accurate in your statement, when you say no body has
been interviewed, Pls. note it’s the bank’s Policy for any promotions
we have to call the staff & interview him/her at HO. to ensure
that the staff capability to handle the position .
On the other hand, I have already seen how Miss خانوم خوشکله is keen about
your promotion & trying to groom you by giving you different
trainings to prepare you for the promotion to take over responsibility
at Al **** new Branch & when she request us to interview you for
the promotion , I am surprised to read your below email , as you need
to apologize to her on the spot.
Regards,
نخود اش
Dear نخود اش I have cc your name in my email to Ms. خانوم خوشکله only because she did cc my last email to you. I don't have to explain anything to you, for any comments on my language you may refer to my direct manager Ms . . All future emails will be ignored unless from manager or behalf of the manager I am reporting to. *Dear خانوم خوشکله; I apologize to you for witnessing the above unnecessary reply. Regards, من |