به مناسبت بحث جزایر و این حرفها!

بنده در زمان اشتغال بساط کل کلم همیشه براه بود و هیجوقت هم کم نمی اوردم...برای همین از صغیر و کبیر به خون اینجناب کلا تشنه  در این شزرمین چونکه نسبت خارجی به ملی بسیار زیاد است برای همین محیط کار همیشه مخلوطی است از فیلیبین..هند..باکستان...ایران...کشورهای عربی شمال افریقا...تازگیها چین هم اضافه شده و البته بنگالیها در سطج بایین معمولا( فراموش نشود اینها بیشترین تعداد هستند..اروباییها و امریکایی و اینا که کلا اون بالا بالاها برواز میکنند)‌ 

 

حلاصه که تا ما می امدیم داد از فرهنگ بزنیم هندی صداش در می امد که بله ما ال و ما بل..حالا ما هی هیچی به روش نمی اوردیم... ایشان ول کن معامله نبودند...میگفتم برادر من ..من دارم از ایران صحبت میکنم شما چرا بهتون برمیخورد ...میگفت نه ...و همچنان ادامه میداد!!! بنده هم دیدم نمی شود که خودش را هی میخواهد به فرهنگ غنی ما بچسباند ..این بود که گفتم: از نشانه های فرهنگ غنی همانا احترام به حریم خصوصی دیگران است که شما رعایت نمی کنید..محترمانه اش هم همان روعن نارگیل خوشبویی است که خانمهایتان از سوبر گرفته تا مسجد عطر افشانی میکنند...والا بخدا خفه شده ایم...یک ذره به فکر نیستید... حالا دیگر از حرکات باد و اینها نگفتم که محیط کاری بود و برادرانه عیب بود :))))) 

 

مصری اومد که قیافه بگیره گفتم شما اول برید اون مبارک رو بیرون کنید بعد بیایید با من حرف بزنید ( اون موقع هنوز خبری از بهار عربی نبود)  

 

تونسی اومد با شمال خودمون کل کل بزاره ...اومدم گفتم داداش تونس اینقدر (‌انگشت سبابه و اشاره رو به نشانه کوچکی به هم نزدیک کردم )‌ ایران این هوا..(‌خودتان تخیل بفرمایید حرکت اینجانب برای بزرگی ایران)..شما لطفا احترام خودتون نگه دارید :دی 

 

بنگالی طفلک دستش زیر جانه اش بود ما را تماشا میکرد..(یادش بخیر اسمش شفیق الاسلام بود ابدارچی بودند اصلا نصفه نیمه درک میکردند ماجرا را) 

 

باکستانی که اسمشان کامران بود و کلا ارادت خاصی به ایران و ایرانی داشتند که هیچی نگفتند ..بی صبرانه منتظر ختم جلسه بودند.. 

 

دختر اماراتی هم کلا تو بحر این حرفها نیود...( کلا تازه اماراتی شده بودند و بابای ایشان یک ایرانی ۸ اتیشه بودند) 

 

یک بسر همکار اماراتی که خیلی شوخ بود...گفت: شماها از بس زبان لاله بر نمیایید خودم الان درستش میکنم! شروع کردند به جاده خاکی زدن که بله...ما برق داشتیم بعد شما برق دار شدین!!! گفتم حرف مفت نفرمایید: ان موقع که دهات ما برق داشته است اینجا چراغ نفنی داشته اید چه میگویید...نشان به ان نشان که بدربزرگ بنده اینجا بوده اند...گفت اینجا شما میوه خوردین ..میوه ندیده بودین که!!! و همانحور میخندیدند... دیدم که دارند از سیاست چرت و برت استفاده میکنند که ما را الکی الکی خسته و از میدان به در کنند... این شد که به عنوان یک ایرانی زرنگ دست ایشان را خوانده و اولتیماتوم دادم که برادر اماراتی از میدان به در میشوید یا با سه کلمه شما را فیتیله بیچ فرمایم؟  

گفت: از رو نمیروم!  

بنده نیز فرمودم :‌ لطفا حرف مفت زیاد نفرمایید:‌ ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک 

 

اینگونه شد که کف بر بیشانی مبارک کوفتند و اعتراف کردند که از بس زبان لاله خانوم بر نخواهند امد :))‌ 

 

(قبل ار اینکه این داداش ما رو به فحش بگیرید بگم که ایشون یک بسر کم سن و ساله ۱۹ ساله بودند که فقط قصد شوخی داشتند ... وگرنه بسیار محترم تر از این حرفها بودند که بخوان جسارتی به ایران حونم بکنند خودشون هم نصف ایرانی و هندی بودند...هر چند بابای بیخودش این طفل و مادرشو همون جوونی ول کرده بود و این بدبخت با بول بدبختی و دولت بزرگ شده بود :(‌  )  

 

 

 

دیگه اینکه این همسر ما رو ول کرده رفته چین بی کار و بدبختی من اواره خونه مادرم و خودم شدم....بدبختیه داریم؟ دو تا داداش دارم هیچکدوم حاضر نیستند بیان خونمون بیشم واسه ۱۰ روز...باید زنشون داد رفت این بی مصرفها رو ...جالا بماند که این دوتا بچه های من چه کارا که نمیکنند و چه بهانه ها که نمیگیرن :(‌  

 

دیشب خونه مادرم رو زمین خوابیدم بخدا همه جونم درد گرفته ولی کلی کیف داد!‌منو برد به زمان مسافرت اینا :))))‌ کلا همش تو خواب و خیال سیر میکنم... بریشب هم با همسر جان رفتیم رستوران تایلندی ...داشتم نودلز میخوردم و عطر این لیمون گرس هوا بود و منم باهاش...یک دفعه همسر دستشو جلو چشام تکون داد که خانووووم کجایی؟  

گفتم: ها؟ هیچ جا...تو بارسالم که رفتیم شانگمای تایلند...عطر این لیمون گرسه منو برد اونجا تو او جو و هتل قشنگه....عجب جایی بود... 

 

 

انشالله که همه بی درد و غم باشند و در کنار هم

نظرات 3 + ارسال نظر
آتوسا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:36 ق.ظ

هههههههه
شمام آب نیست ها و الا عاشق سیاستی

بنده بزور خودم و جسبوندم به خشکی! ولی به عنوان یک ایرانی اصیل دست خودم نیست، یه وقتایی میزنم به اب دیکًه:)))

ستوده سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:27 ق.ظ http://sootoodeh.blogsky.com/

خوب کردی عزیزم دست مریزاد اگر این مردها را ول کنی مخصوصا اگر از کشوری دیگه باشن درسته قورتت میدن .
باید بدونن با کی طرف هستن عزیزم .
همسریت هم انشالله برمیگرده ولی خداییش من یک روز هم بدون همسری نمیتونم طی کنم مخصوصا با این دو تا شیطونم

Vallah zaheran in aghayoon hastand ke mitoonand bedoon e ma sar konand!

میله بدون پرچم شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ب.ظ

سلام
حالا واقعاً حرف حسابشون در مورد اون سه تا جزیره چیه!

hala 2 rooz amrika roo khosh beshoon neshoon dade yechizi goftand :))))))) baba hamash kare englisast :P LOL

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد