عروسی عروسی

دیروز سالگرد ازدواجم بود یا به قول اقای شوهر انقلاب مشروطه  

 

یکی بود یکی نبود ....۱۳ به در ۲۰۰۴ بود...خانواده نشسته بودیم که یه خانومی با دخترش اومدن و سلان و احوالبرسی اینا خیلی هم به من نگاه میکرد از سر تا با...وقتی  که رفتش مامانم گفت مامان دوست داداشمه! ( دوستای داداشم رو هیچوقت ندیده بودم ..نمیاوردشون خونه خوب دیدد بزنیم

 

چند روز بعد تلفن زنگ زد همون خانومه بود گفت با مادرت کار دارم منم گوشی رو دادم رفتم نماز ظهر بخونم ...حالا  نماز که چه عرض کنم گوشم با مامانم بود ها  اخه یک عدد احساسات عجیب غریب داشتم...مامانم میگفت خوب اون بسری که شما میگی میتونه خونه جدا بگیره و زندگی شروع کنه خوب کی هست ما که تا دخترمون نبینه و نبسنده خواستگار خونمون نمیاد که!!! دیگه خانومه اعتراف کرد بسر خودشه... 

 

حالا داداشم هم رفته بود ایران بگرده ... این همسر ناقلای ما داداش رو فرستاده ایران که برو من چند روز دیگه بهت ملحق میشم  بعد اومده خواستگاری ما!!!!!!!!!!!!  

 

تا داداش برگرده از اونا تلفن از ما که باید داداش برگرده بدون اون که نمیشه...اون از همه بهتر شما رو میشناسه...حالا داداشم از ایران تلفن بشت تلفن که لاله خر نشه ها! لیاقتش بهتر از ایناست  

 

حالا برگشته میگم چیش بده...میگه بدی نداره که....میگم خوب چرا نه بگم...میگه نه تو بهتر از اینا گیرت میاد.. 

 

-  سیگار میکشه؟ 

- نه. 

- شراب میخوره؟ 

- نه. 

- بد دهنه؟ 

- نه. 

- دزدی میکنه..نون حروم میخوره؟ 

- نه. 

- اهل دختر بازی بوده؟ 

- نه. 

- رفیق بازه؟ 

- نه. 

- خونوادش مشکل دارن؟ 

- نه. 

- خسیسه؟ 

- نه.  

بس چشه؟  

- نه تو بهتر از اینا گیرت میاد!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

خلاصه ما که این همسر رو ندیده بودیم اصلا گفتم بزار ببینمش اخه این نه اصلا نمیومد تو دهنم...نصیب تقدیر که میگن همینه ها!  

 

ابریل بود می بود یادم نمیاد...هوااااااااااااای گرم و سوزان مادر ما قرار گذاشت ساعت ۳ بعد از ظهر لب دریا...که مطمئن بشه هیش خزنده و درنده ای نیست اونموقع یه وقت خبر ببره برای ملت (هر کی امارات زندگی کرده باشه ممیدونه که اینحا نمیشه دزدکی کاری کرد همیشه در دید هستی محیط کوچیکه دیگه)‌. 

 

بنده با مادر و همسر با مادر و خواهر.... اقا ما از دور ایشان را دیدیم با لبخندی بر لب چهارشونه و خوشتیب خوب اصلا هم وحشتناک نبود ...(‌ یه دوستی داشتم اوایل دانشگاه با داداشم و همسر و اون یکی دوستشون ناشناس چت میکرد و سوالهای امتحان رد و بدل میکردند ...مثلا این دوست ما امتحان که میداد سوالها رو میرفت میزاشت کبی سنتر بیرون و بعد خبر میداد اونلاین که برین بگیرید ...بعدش هم کمین میکرد که اینها رو ببینه کین...همش هم میگفت این اقای X که همسر کنونی بنده باشند وقتی میخنده خیلی وحشتناکه)  خلاصه ما رفتین حرف بزنین یه خورده زودی برگشتیم... 

 

مادرم گفت خوب چی شد؟ گفتم نمیدونم باید بیشتر ببینمش...قرار گذاشتند بیان خونه برای اشنایی بیشتر... حالا اون روز مادرم بشت در منتظر که تا در زدند بیان تو یه وقت همسایه ها متوجه نشن خبریه...وقتی اومدند کم مونده بود مامانم یقه هاشونو بگیره برت کنه تو  ( ملت افتخار میکنند دخترشون خواستگار داره مادره ما هم اینجوری...البته حق داشت نمیخواست تا هنور هیچی به هیچی نیست ملت دخالت بیحا کنند خوب  جالبی همسایه هامون تو اون طبقه ما همه همشهری یکیشون از دور هم فامیل)

 

اینا اومدن مردا اونور نشستند خانومها اینور...خواهره هم منو گرفته هی میگه حالا نامزدی جشن چه جوری میخوای بگیری؟ هتل میخوای خونه میخوای ... میگم بله؟ من هنوز بله نگفتم که...داداشت که رفته اونور نشسته اومده خواستگاری من یا بابام؟!!! والا  

 

دیگه بعد از اون یا اجازه بابا شماره دادیم به هم  رفتیم تلفن بازی...بماند که تازه بعد اون ماجرا من فهمیدم موبایلم چه داغونه و هی باطری خالی میشه وسط حرف زدنامون..نیست که دختر مثبت بودن اهل حرافی هم نبودم این موبایله کلا برای صبح بیدار شدن استفاده میشد 

 

دیگه بعدا بله را گفتیم و ۱۶ جون رفتیم محکمه عقد کنون...مادرم نیومد چون میگفتند رسم نیست عوضش دو تا خاله هام و دختر خالم اومدن با عموها و دایی هام .. حالا قبل اینکه بریم تو دفتر خطبه رو بخونند خالم بهم میگه دفعه اول بله نگی ها! منم رفتن تو خانومها موندن بیرون...چشمتون روز بد نبینه یک عدد قاضی جوون و اخموووووووووووو ...اقا این تا از من برسید با مهر فلان و بیش فلان و شرایط فلان زن این میشی من از ترس گفتم بله...ترسیدم خداییش اگه هیچی نگم عصبانی بشه بندازتم بیرون  خالم میخواست خودشو بکشه ..میگه این عین مامانشه اونم فوری گفت بله  خوب منکه قراره بله رو بگم دیگه تو این برهوت برم سر بلوار گل بجینم؟ والااااااااااا  

 

عقد که کردیم حالا خالم نمیزاره من با اقامون برگردم میگم یعنی چی؟ میگه زشته نه نمیزارم...شوهرم اون ور وار رفته که چه منت دوستشو کشیده نیسان سانی خودشو بش داده اودی شو گرفته مثلا منو سوار ماشین خوشکل کنه روز اولی  عمو یکی مونده به اخری اومد منم بودو بیشش که باشه من با اقامون نمیرم با عموم میرم...رفتیم بیرون میگم عمو برم؟ میگه بدو برو تا این دختر عمه ( مامان بابام دختر عمه بسر دایی هستند) برنگشته کلمو بکنه

 

یه جشنی گرفتیم تو یه سالن کوچولو با یه استریوو و کاست های فراخوان شده از سوی فامیل خوش گذشت...عروسی هم که شش ماه بعدش شد...چکارها که نکردیم تا کم خرج بشه همسر اول زندگی سرویس نشه...یادمه اون یه ماه اخر مونده با ازدواج من از صبح برای خرید بیرون بودم شب قشنگ سر برنامه مهتاب بود فکر کنم برمیگشتم خونه...این اهنگ مجید اخشابی و که میخوند من درو باز میکردن میومدم تو....می درخشد روی ماه ۲ تا خورشید سیاه....این اهنگه منو میبره تو جو عروسیم الان....حسینی هم مجریش بود... 

 

قربون اینترنت برم که از لباس عروسیم تا دسته گلم رو اونلاین دیزاینشو بیدا کردم...لباس عروسیمو بردم یه خیاطی که کارش خوب بود ولی خوب بز از جلو درش رد میشد حالا مرد هم بود فکر کن بدبخت از اونور مبگفت از دوشش از اینور تا اونور اندازه بگیر کمرش فلان...مامانم درگیر مادر شوهرم هم هی عبامو درست میکرد....وااااااااااای بی بولی و باحجابی combination خنده داری میشه...اخه خیاط زن اینحا اندازه ۴ تا لباس عروسی دستمزد میگیره خوب...نتیجه هم یکیه دیگه خدا خودش میبخشه خوب خودش بول نداده به من چه 

 

عروسی هم خیلی خوب شد ..سر دی جی خساست به خرج ندادیم و نمیدونم داداش خدا بیامرز عبدالهی بود یا بسر عموش رو اوردیم کردیمش تو برده این بدبخت رو که دید نزنه  بعدش هم اینحا رسمه که عروس اول میاد بعد ساعتهای ۱۱ اینا داماد با اقایون وارد میشوند که اونم من از سر رو کم کنی خواستگار سابق دف و کرنا خواسته بودم که داماد با اهنگ سنتی وارد میشد...ای خوش گذشت دستمال بازی اصلا یه چیز دیگه است...  

 

عروسی هم تموم شد برگشتیم برین خونه مثل خنگها هتل که رزرو نکرده بودیم و خونه ای که اجاره کرده بودیم اونموقع وسط بازار شارجه که بیشتر هندی نشینه...اونموقع یادمه اوج شکوفایی اقتصادی بود و خونه ها همینجور گرون میشد...دیگه برای اینکه سه نشه و هیچکی نفهمه گفتیم دارین میریم هتل فلانجا و شوهر گازشو داد و در رفت تو همون اودی کذایی باز ...۳ نصف شب بود دیگه...تک و تنها مثل بی کس و کارا بیاد شدم از ماشین یه سر لباس دست خودم یه سرش دست همسر و فقط یه رفتگر اونجا هاج و واج مونده بود ما از کجا اومدیم   

 

خیلی خوش گذشت..اصلا هم بشیمون نیستم همه چی ساده و باب میلم بود...هیجکی از عروسیهای انچنانی بدش نمیاد اما خوشبختی نمیاره ....دیدم ملت تا ۱۰ سال بعد عروسی هنوز مقروض بانک هستند خوب چه کاریه؟ لبای بز ساز من رو هیچکی نفهمید کجا دوختمش همه به به و چه چه ادرس بده بعد دی جی که بهترین بود همه اه اهشون به اسمونها میرسید فقط من مونده بودم اونهمه عمه من از کجا اورده بودم میرقصیدن اون وسط!!!! 

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
___یه دخمل تنها___ چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:47 ب.ظ http://bfeman.blogsky.com

سلاااااااام لاله جوووووون...
وااای خیلی خاطر ی بامزه ای بود
منم خوشم نمیاد برای چشم و هم چشمی کلیییییی قرض میکنن که اون چند ساعت پز بدن.. جالب اینجاست مهمونا بعد چند سال یادشون نمیاد شام عروسیت 3نوع غذا بود یا 4 نوع...! والا
خودم که یادم نمییاد!
پیوندتونو تبریک میگم..ایشالله تا آخر عمر کنار هم مثل الان خوشبخت باشین
بووووووووووس به هر دوتاتووووووووون

هر دوتامون بوس؟ داشتیم؟ یکی من و بگیره تا خون راه ننداختم




پارمیدا چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ب.ظ http://tatal.blogsky.com

سالگردت مبارک!
ازدواجتو میگم:دی

انشالله سالگردت جبران میکنم

منم عروسیتو میگم

پارمیدا پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ق.ظ http://tatal.blogsky.com

اختیار داری بانو
لاووووووووووووو

مجتبی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ http://www.dostpesarejadid.blogfa.com

سلام جووون[خجالت] وبت قشنگه البته اول خودت قشنگی دوم متنت وسویش وبت منظورم طراحیته......
من از دوستای M هستم خوشحال میشم با من دوست شی.....
تو هم بیا وبم
مرررررررررررررررررررررســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــى[گل]

___یه دخمل تنها___ شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ق.ظ http://bfeman.blogsky.com

نه خیرم..بوووس فقط به همسریت!

bikhod!

kari nakon beram bara gholi doost dokhtar jadid pida konam barash hey bolooz bekhareha!!!!!

میله بدون پرچم چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ

سلام
مبارکا باشه....
حالا الان خان داداش چی می گه؟

حق شکایت رو ازم کرفته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد