عید هم عیدهای قدیم!

صبح عید با بلالیط و شیر چای شروع می شد...


بعد میرفتیم لباس نوها رو میبوشیدیم و کلی تو اینه خودمونو نیگا و کیف و اینا...کفش جدیدها دم در جفت ( هیشکی هم نمیدزدید اونموقع ها )


بعد هی صدا زنگ در میومد و گله بچه که اواز میخوندند ( اعطینا عیدیه ) ... به هر کدوم ۱ درهم میدادیم..بعضیهاشون هم مچشون و میگرفتیم چون دفعه دومشون بود میومدن


بابا از صبح با بقیه مردای فامیل  قرار میزاشتند سر صبح جمع میشدند خونه بزرگترتره فامیل و از اونجا دونه دونه میرفتند خونه همه دیدنی...


خونه ما تقریبا حوالی ۱۱ صبح نوبت میشد .....یهو میدیدی ۴۰ تا اقا میریختند خونه وما بدو بدو سینی شربت ببر... چایی ببر....اب ببر... راستی از سر صبح مامانم سفره مینداخت وسط هال و میوه و شیرینی و کیک و هر چی بگی توش بود..بذیرایی و خلاصه از این حرفها...مبل و اینا هم اون موقع دبی مد نبود فقط بولدارایی که خونشون هم هال داشت هم بذیرایی از این قرتی بازیها در میاوردن لوووووووووووول


خلاصه بگم که کیف هم حتما میخریدیم چون عیدی گیرمون میومد فراوون اونهم از نوع کاش...فلوس ببیتی فراوون ...یادمه یه بار از بول عیدیم اون موقع ها که طلا ارزون بود دستبند خریدم برای مامانم ۳۰۰ درهم الان فکر کنم شده ۵۰۰۰ درهم...کلی بولدار میشدیم بابا


عصر هم که دیگه دونه دونه خونه عمه و خاله و دایی و عمو و مادربزرک و بدربزرگ و خان دایی و خان خاله لووول و هر احد الناسی که بگی میرفتیم و هر جا بچه میدیدم میشستیم و میزان خسارات به والدین محترم رو محاسبه میکردیم


همه این برنامه ها تو هر دوتا عید فطر و قربان عین هم تکرار میشد با این تفاوت که تو عید قربان هر کی فامیلش حج بود یه برچم سبز هم بالا خونش میزد...من دلم برای این یه قلم خیلی تنگ شده ...شهر میشد بر از برچم سبز


اما الان...ملت باکلاس شدند...راه فرودگاه و یاد گرفتند و دیلینگ دیلینگ میرن سفر...دیگه کی میره تو غار؟ کی حال داره بره خونه اونهمه ادم...میگن راه دور شده...این خونش ماریناست..اون یکی جمیرا...اه هوا چه گرمه...کی میره تا شارجه؟ عجمان کیلو چند؟ نه بابا اون خونش تو خاکیه ماشینم خراب میشه!!!! من موندم اینهمه رنج روور و لندکروز و لگزس و بی ام دبلیو اگه دبی براش راه دور باشه دیگه چه فایده؟!!!




توضیحات لازم : بلالیط غذایی است به شکل اسباگتی ولی با رشته های بسیار نازک که شیرین درست میشه..بعد تخم مرع رو املتی درست میکنند میزارن روش و باهاش نوش جان میفرمایند...



اخ که بالاخره بارون ( ته مونده بارون البته ) به ما هم رسید و دیروز صبح که بیدار شدیم دیدیم به به زمینا خیسه و این نمنم بارون تا عصر ادامه داشت...بارون میاد شر شر بشت خونه هاجر....


شب هم رفتیم قریه عالمیه (‌گلوبال ویلیج)‌هوا خوب و خنک...بعد سالها سوار چرخ و فلک شدیم با اقا و بچه ها ( یادش بخیر اولین بار چرخ و فلک رو تو لونا بارک شیراز سوار شدم ..تازه سواز اون کوچولوها هم شدم که با دست میچرخید) این خودش کلی قصه داره حسابی یاد ایران کردم .. تو ویلیج ایران هم رفتیم بندری میزدن ملت هم کیییییییییییف و دستا بالا اینا البته بدون حرکات موزون لووووووووووول...این بسر بستنی فروشه هم ما رو کشت تا دو کاسه بستنی داد دستمون...ابروها رو ورداشته تابلو...نه مثل زن کار میکنه نه مثل مرد..یواش یواش ایییییییییییییییییییشششششششششششش!


و دیگه اینکه الان امارات حسابی چراغونه چون روز ملی یا عید وطنی چهلمین سالگرد اتحاد هفتا امارات به هم نزدیکه...کلا بارون و فستیوال و هوای خوب و شبهای قشنگ کیفی میکنیم ها



لاله

نظرات 7 + ارسال نظر
وب کافه سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:24 ب.ظ http://www.webcafe.blogsky.com

ok خوب بود.

می تونی مطلبتو برای ما ارسال کنی تا ...

وب کافه

همچین میگین اوکی خوب بود که انگار....

ی دختر سیگاری سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:00 ب.ظ http://tatal.blogsky.com

والا!

من گفتم یه چیزی میخواد اون اخر وبلاگ بنویسم لوووووووول حالا یادم اومد

سعید... سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ http://mypretyworld.blogsky.com/

هی ، دست رو دلم نزار ...

چشم!

گیس گلابتون پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ق.ظ http://kaskiat.blogsky.com

حسابی اوضاع خوبه پس!...خوش بگذره

ممنون...

رضا پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ب.ظ http://jom.blogsky.com

مرسی توضیحات پر و پیمون!

خواهش

ـــــ یه دخمل تنها ـــــــ پنج‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ http://bfeman.blogsky.com/

برعکس ما ایرانیا که عید فطرو قربان قشنگیه نوروزو نداره!

خوب منم ایرانیم فقط از نوعی دیگر لووووووول ... من برای بچه هام عید نوروز رو میگیرم اصلا کلا عید هر چی بیشتر بهتر ...خدا که با خوشی دشمنی نداره که

MST جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ق.ظ

اوه اوه اوه... پس چقدر خوش میگذره...

نمیگی مام دلمون میخواد

یادم باشه یه بلالیط درست کنم

پس بالاخره بارون رو هم دیدید، چشمتون روشن... باشه تا برف رو هم ببنینید... ولی از جهت آب و هوایی، فعلا که به ما بیشتر خوش میگذره

عیده دیگه!

عید ببیتی فراوون برو کیف کن...

ایران که بلالبط نبید...
خوش میگذره/ حواست باشه که مثه بارون یه وقت برف نریزه سر تا بات که اینبار خیس نمیشی خفه میشی لووووووووول

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد