اندر تفاوتات مرد و زن

میدونید تفاوت مرد و زن چیه؟ 

 

دیروز به شدت ۷ ریشتر تنبلیم گرفته بود...مسج دادم به همسر که منو بکشی حوصله ندارم غذا درست کنم....همسر هم اومد باحال بازی در بیاره مثلا کوووووووووول جواب داد:‌ جهنم!!!!...خانوم چی میل دارن براشون سفارش بدم .... 

 

البته که بهم برخورد جوابش ندادم دیگه( میخواد ادای این ایرانیهایی که تو بازار میبینه هی با فحش و اینا شوخی میکنند و میخندند دربیاره مثلا ...منکه خوشم نمیاد خوب)‌ 

 

بچه ها رو از مدرسه اوردم میبینم به به اقا نشسته بای سفره و بلو رو که تموم کرده! میگم صبر میکردی حاجی؟‌  

میگه: خوب دیر کردین منم گشنم بود!‌   

من :‌ بچه خواهر جنابعالی رو رسوندم دیر شد خوب! 

 

نشستم بای سفره میبینم اون بلو که خریده بود که تموم شد یه ۲ تا جوجه گرفته هر کدوم اندازه یه کف دست همش...اونم یکی محمد خورد یکی علی!‌  برنج که نبود که بچه گشنه خوب همشو خورد...هیچی دیگه منم رفتم یکم سبزی بلو ناهار دیروز مونده بود گرم کردم با سس فلفل رو غذا خوردم  همسر هم فقط میخنده... 

 

عصری اوشون رفتند سر کار بچه ها رو هم بردند خونه مادرشون...منم از فرصت استفاده کردم بدو بدو رفتم چندتا عکس به عکاسی دادم چاب کنه و رفتم سنتر قاب عکس بخرم براشون...حالا بول هم زیاد همراهم نبود همش بوی کباب و مرغ سرخ کرده و قهوه و کیک بود که سرم و گیج میکرد...گفتم عیب نداره این قابها رو بگیرم شام و باید تلافی کنه برام غذا از بیرون بگیره... 

  

برگشتم تا بچه ها رو از خونه مادرشوهر گرفتم و اوردم بخوابن شد ۱۱:۳۰ ...زنگ زدم همسر من گشنمهههههههههههههههه ...میگه یعنی چی ناهار غذای بیرون خوردی؟!!! میگم عزیزم جونم منکه نخوردم تماشا کردم ...فرمودند: ها ها  ها ها اخی باشه بشین حالا من الان با دوستام بیرونم میام برات یه چی میگیرم  

 

اقا نشستیم شد ۱ ..... تلفن...کجایی؟‌:‌ من الان کراچی دربارم دارم شام میخورم حالا یکمی صبر کن الان...۱:۳۰  تلفن:‌ کجاییی؟:‌ منکه گفتم حالا حالاها نمیام!!!!!! حالا اگه تا اون موقع بیدار موندی یه فکری به حالت میکنم....بنده: خیلی ممنون از نگرانی شما ...راضی به زحمت نیستیم رفتیم که بخوابیم.... 

 

ساعت ۳ نصف شب برگشتند..... 

 

حالا تفاوتش کجا بود؟ نه خدایی اگر گشنه این قصه حاج اقای قصه ما بود ایا این وسط کسی ۳ طلاقه نمیشد؟ نه خدا وکیلی یه زلزله ۹ ریشتری نمیومد؟  

 

والا ما که کاری نکردیم هیچ تازه از زور گشنگی یه صبحانه تمام و کمال صبح خوردیم و تازه کابوچینو هم حلویشان گذاشتیم...البته انصاف نیست اگر نگم که حاجی از زور وجدان درد نون رو خودشون از یخچال تا بای سفره اوردند... 

 

اری اینچنین است

جو گیر شدیم!

میدونید از چی لجم میگیره؟  

 

نه از کار گلشیفته...نه از مخالفینش و نه از طرفداراش.. 

 

بلکه از اونایی که تا یه ۴ نفر راجع به یه موضوع نظر میدند یا جوگیر میشند...ماسک ادم فرهنگیشونو میزنند و میگن:‌ چرا مردم ما باید انقدر کوته فکر باشن که از یک موضوع کوچک و ساده هچین الم شنگه ای به با کنن...تا کی میخوان تو نقش جهان سومی باشند..بابا بزین ببینین اروبا امریکا چکارا میکنند شماها اندر خم کوچه گیرید...چرا کشور بافرهنگ ۲۵۰۰ و اندی ساله ما باید تیراژ روزنامه زردش بیشتر از سیاه سفیدش باشه  امضای همشون هم اینه :‌خلایق هر چی لایق! 

 

یکی نیست بگه بدبخت! تو که ادعای فرهنگت میشه همون ماهواره خونتو ببین اونور چند تا برنامه اینترتینمنت و کوفت و زهرمار دارند و واسه یه حلقه تو دست یه خانوم بازیگر ۱۰ بار شوهر کرده خبرهای سریالی میسازند...هر جای دنیا که بری همین اشه و همین کاسه! چرا بعضی ها فکر میکنند که اونا عجب خداهایی هستند!‌  

 

خوب و بگیرین بد و ول کنید ... نه ما عقب افتاده ایم نه اونا خدای فرهنگ...به جا تو سر ملت زدن یه کم چشاتو باز کن ...از همون فیلمهای دربیتی هم ادم خیلی چیزا یاد میگیره به غیر از روابط ازاد  

 

 

الان من از منبر اومدم بایین

همه به تهران نمیروند!

بالاخره امسال هم سرما اومد دل ما نسوزه ولی هنوز اونقدری نشده که از این بخاری تو ماشین یه استفاده ای بکنیم حروم نشه الکی!  

 

هر چند به قول دختر عموی تهران دیده ما: تاااااااااااااااااااازه هوا خوب شده...الکی لوس بازی در نیارید! 

 

دختر عموی ما با مادرم اینا تو یه ساختمونن ...با هم از یه جایی برمیگشتیم خونه رفتیم تو اسانسور که یه اقای قد و بالا بلند و درشت هم اومد بهش میومد مغربی (مراکشی) باشه...اقایی که شما باشین این دستاشو زیر بغلش گره زده بود ...من برگشتم گفتم ببین اینم تهران ندیده سردشه..بعد دیدم اقاهه شروع کرد به لرزیدن و بعدش نفس نفس زدن منو میگی گفتم وای این که خیلی سردشه غیر عادی!  اومدم بگم اقاااااااااا حالت خوبه دنننننننننننگ افتاد کف اسانسور... 

 

منو میگی دستباچه حالا چکار کنیم نمیره این بدبخت!‌ حالا خونه ما که نه بابام بود نه داداشم ..در اسانسور باز شد...اینم جلوی ما دراز به دراز! دختر عموم که برید از روش منم تقریبا بریدم دیگه ماشالله کوچیک که نبود این مغربیها بلند قدند کلا! حالا تو این هیری ویزی دختر عموی ما شوهرشو صدا زده میگه بییییییییییییییا این مرد غشیه باز افتاده!  ( اوج همدردی!!!!‌)

 

نگو سابقه داره دختر عموی ما هم ریلکس میگه نترس هیچیش نیست قندش افتاده!‌ 

 

واجب شد ما هم یه دوسالی تهران زندگی کنیم دنیا دیده شویم!  

  

حالا که اسم تهران اومد یه چی دیگه هم تعریف کنم بخندیم  

 

قدیما یه همسایه داشتیم خیلی شوخ بود...همشهریمون هم بود...و تو شهرستان ما یه سری هستند مخصوصا اقایون دوست دارند با دست غذا بخورند..البته تو امارات این یه حرکت عادیه زشت تلقی نمیشه!‌ 

 

این خواهر ما که بچه بود خیلی روراست بود..میره خونه همسایه میبینه اقا نشسته داره با دست بلو میخوره..میگه چرا با دست میخورین؟ همساسه هم میگه اخه ما تهران نرفتیم یاد بگیریم!‌ خواهر بنده:‌ خوب منم تهران نرفتم چه معنی میده با دست خوردن کثییییییییییفه  

 

دیگه از اون به بعد هر کی خرابکاری میکنه میگن تهران نرفته  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خوب نخند خندت نمیاد

همینجوری

۱ ماه دیگه عروسی بسر داییمه انشالله...رفتم از حراجی یه مغازه معروف یه دست لباس شیک و ارزون گرفتم که به جیب اقامون فشار نیاد دور از جون...از اونجایی که لباس کمی باز هست و موبایلهای بیشرفته ملت نمیشه اطمینان کرد ( بارها و بارها شده که اونلاین جشن عروسیها دزدکی یوتیوب شده) تو گوگل داشتم دنبال یه طرحی میگشتم که مثلا یه چیزی بدوزم روش از شدت بازیش کم بشه و هم مدل لباسه تابلو نباشه ملت فورا بفهمند از کجا و به چه قیمت خریدم... 

 

زدم لباسهای عروسی محجبه ها...کلی لباس قشنگ دراومد اما جالب اینجاست که همشون طراح مرد دارند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

 

حالا اندر مخالفات بنده و همسر گرامی همین بس که یک عدد گالکسی خوشکل و ثمین تقدیم جضور خود جنابشون فرماییدند و ۲ عدد Ipad تقلبی چینی هر کدام به ارزش ۲۵۰ درهم برای اولاد مبارک و همچنان برای بنده کوس گرونی و بی بولی همی زدندی ما نیز برای خالی نبودن غریضه و ایشان را به یک کافیتریای گرون بردندی و سفالهای گرانقیمت انجا رنگ کردندی و همان شب اونلاین یک عدد هتل اندر صحرا ۵ ستاره رزرو کردندی و صبحانه این مژدگانی را به حضورشان همی لبحند زدندی  

 

 

دلتون برای همسر نسوزه هتل رو Deal گرفتم که ارزون افتاد...دیگه به زندگی خودم که اتیش نمیزنم که ...گفتم که درس عبرتی باشد یعنی همین