الان ساعت نزدیک چهار صبحه...تروخدا ببینید این شیطون چه زرنگه...۱۰ دقیقه بیشتر نمونده به نماز داره خوابم میگیره...
از وقتی مدرسه بچه ها تموم شده و دیگه صبح ها تنها نیستم تو خونه که با ارامش بشینم و هیچ کار نکنم شبها تا صبح بیدار میمونم و با خیال راحت میشینم به کتاب خوندن و این برنامه ها..از شما چه بنهون عاشق تنهاییم..از بچگی دلم میخواست یه اتاق فقط برای خودم داشته باشم که با دو برادر و ۱ خواهر تو یه ابارتمان دوخوابه هیچوقت بهش نرسیدم و الانم خونه شوهر دیگه کی میره تو غار :)))
برنامه امشبم هم این بود:
ساعت ۱۲ که همه خوابیدند بدو بدو رفتم سراغ داد و فریاد بطن عزیزتر از جان...جای شما خالی خوب که بهش رسیدم نشستم کتاب مزرعه حیوانات جورج اورول رو تموم کردم..هر کی می گه کتاب خوبیه راست میگه..من تاییدش میکنم ...خیییییلی دوست داشتم این کتاب رو...البته به من گفته بودند کتاب ۱۹۸۴ رو بخونم ازش ولی تو سایت کتابناک نمیشد دانلود کرد..و تو کامنتها از کسی خوندم که میگفت باید اول مزرعه حیوانات رو بخونی بعد ۱۹۸۴... من که راضیم :)
بعدش یکم دوغ خوردم ...نه نوشیدم ...فیلم anything else رو از جناب Woody Allen تماشا کردم جای شما خالی و کمی هم مغز سوغات ایران خوردم که یادم اومد ای دل غافل...یک عدد اب برتقال دو سه روزه تو فریزر مونده ...گفتیم به به الان وقتشه که به دور از چشم فرزندان و عذاب وجدان بد اموزی و این موارد بشینیم و یادی از ایام داغ امتحانات ثلث سوم زمانهای خیلی دور کنیم...البته دیگه بعد از دو الی ۳ دقیقه عذاب وجدان ناکس اومد که بابا این شکر خالیه چیه میخوری خوب :/ گوش شیطون کر مثلا میخوام لاغر شم :))والا ۶ ساله که تلاشهام به جایی نرسیده ولی خلاصه اینبار عذاب وجدان یکم قویتر بود تندی رفتم ایمیوه رو انداختن تو ظرفشویی اب هم باز کردم روش تا شیطونه باز گولم نزده...ولی چه روزها زیر افتاب داغ مدرسه تو حیاط بدون کولر و سایه بون این تنها رفیق ما بود..عکسش رو هم گذاشتم :دی
صبح همگی بخیر :)
به بچه میگم بسه دیگه چقدر با این موبایل بازی میکنی دیوونه شد این موبایل...برگشته میگه : مگه مامانه که قاطی کنه و دیوونه بشه :/ هر هر میخندن و میرن سر یه بازی دیگه
این ورجک تازه پیدا شده سه چهار شبه مهمون ماست
آخه مامانش می گفت شکمش کار نمی کنه و به این بهانه اومده خونه ما و تلپ شده شبا حاج خانم تا ساعت چهار صبح با نغش بیدار می شه و ساعت چهار و نیم هم تحویل من می ده منهم گوشه پتو را روش می اندارم همانطوریکه نگاش می کنم هر دو مون می خوابیم تا ساعت هفت که هر دو بیدار می شیم او می ره که شیر بخوره من هم آماده می شم که سر کار برم
خانمم می گه ببین ما این سه بچه را اینقدر بودند اینفدر کردیم به او گفتم اصلن یادم نیس فکر می کنم همیشه همین قدر بوده اند
khoda baratoon negah dare..mamanesh tefli az pasesh barnayoomade tanhayi :))) man ke sare bachehaye khodam be sobh mikeshid khol mishodam dig nemidoonestam kodoom ali e kodoom mohammad :))) khodayi bache koochik bedoon komak nemishe :P LOL shoma ham ke maloome khoshhal mishid :D
سلاااااااام جیگرم

هی واااااای من کتاب چیه بابا....برو فیس بوک خودش یه پا کتابه :))
واااای خوشبحالتونواسه شما فیل*تر نیس؟؟ :(
منم مثل توام یه چیز تنها میخورم انقدر عذاب وبجدان میگیرم :((
اما با همون عذاب وجدان تا ته میخورمش d:
ای جووون چقدر 2قلوهات شیرین زبونن..میخوامشون
همه این برنامه ها بعد از برنامه فیسبوک اجرا میشه:)))))
تو ایران که همه چی فیلتره که؟!! شکر خدا این یه قلم فیلتر نیست اینجا داریم لذتش رو میبریم:)
من هم تنهایی رو دوست دارم ! فعلا که نینی ندارم خوب تنهام بعدش هم که نی نی دار شدم میذارمش مهد !! به آشپزی برسم ! تازه عاشق کتاب هم هستما !
خوب کاری میکنی.. البته جوجه رو اخر باییز میشمرن :))) ببینیم حالا دلت میاد یا نه :دی