ای باباااااااااااااااا ۴ساعت در سایه اهنگهای بچه گونه تلویزیون و بازیهای بچه ها تمرکز کردم و خاطران فوران شده رو برانون نوشتم .. تا اومدم بزنم انتشار این کامبیوتر واسه خودش ریستارت کرد
اخه من به زور این کیبوردها رو بیدا میکنم حالا اینجوری
هه یاد ۱۰ سال بیش افتادم با او سرعت بایین انترنت تو یونی ۴ ساعت صبر میکردیم یاهو ای دی باز میشد و ایمیل مینوشتیم کیلویی اخرش که میخواستی بفرستی برق میرفت دیگه یاد گرفته بودیم ایمیل بروژه هرچی داشتیم لحظه با لحظه سیو میکردیم...چکار کنیم خوب!
دیگه حالش نیست چیزی بنویسم کلی کار و زندگی دارم دلم خوش کار ول میکنم میشینم خونه کیف و حال اما دریغ که کار خونه مشکلتره...امروز که از زیر اشبزی در رفتم و خونه مامان تلب...دیروز هم خونه مادر شوهر چتر بودیم ..فردا هم به امید خدا یه غذا تو فری درست میکنیم و به شوهر میگیم شکمت بزرگ شده برنج قدغن
لاله
سلام خانومی .
ممنون در نبودم بهم سر زدی .
فدات خیلی خوشحالم کردی خیلی .
خواهش عزیزم
همه با هم اونور زندگی میکنین؟؟(مامی و مادرشوهرو و...)
جالبه هااااا
من هرجای دنیا باشم سر2روز دلم برای ایران میتنگه
ما کلا همه اینوریم...یعنی وقتی میریم ایران هتل اینا دیگه...گشت و گذار و موزه که اصلمون فراموشمون نشه..
چه قشنگ نوشتی لاله ... با تمام حرفات موافقم!!!!! هر کی هم که میخواد بدش بیاد . همه به فکر خودشونن .. وقتی میگن بدشون میاد از دید خودشون میگن .. هیچ وقت به دل نگیر! مگر اینکه خودت هم باور داشته باشی .. اون وقت هست که باید به دل بگیری :)
عاشق وبلاگت شدم :دی
ببخشن انقدر دیر سر میزنم .. تازه امتحانا تموم شد برای یه مدت ...
من بیگناهم همش زیر سر خاله سوسکه بود
ممنون اومدی انشالله امتحاناتم خوب داده باشی