دبی شهر من

اخه تنبلی و حسادت تا کجا؟


کسی تا الان سریال شهر دقیانوس رو دیده؟


من الان شانسی قسمت ۱۵ رو دیدم خیلی ناراحت شدم! اخه ایران به اون گندگی چرا باید به دبی فسقلی حسودی کنه؟

اقاهه رو نشون میده تا یا ساختمون داره کار میکنه و یه ماشین بیک اب میرونه بعد شاکیه که سرش کلاه گذاشتن که ابارتمان رو به دریا بهش میدن و مامانشو ندیده چون باید وایسته تو این خراب شده کار کنه و چه خونواده ها تو این شهر از هم باشیده شدن!!!!!!!!!!!!!!!!

مثل اینه که یه مرد ۴۰ ساله به یه بچه ۳ سال حسودیش بشه که چرا به این زودی می خواد الفبا رو یاد بگیره!!! والا شهرستان ما و اطرافش تمام با بولهای اینجا اباد شده از خیابون و بارک و ورزشگاه و دانشگاه و همه چیز! ملت برای اینکه جووناشون از بیکاری معتاد نشن میفرستنشون اینور.. اخه وقتی مملکتت ادم حسابت نمیکنه میخوای دبی حلوا حلوات کنه؟ وقتی خوابیدی یه ابادانو (که به قول بدر مادرم تو زیبایی تک بود ) نمیتونی اباد کنی اینور وایستن دست تو دست تا تو تکون بخوری بعد اونها رخصت بگیرن تازه شروع کنند؟

یه دوا دکتری ملت میرفتن ایران اونهم که دیگه تایلند گرفت و رفت!

برای مردم مملکتشون خونه.. کار .. تحصیلات و همه چی اماده...تازه نیست که اینا کمه براشون دیگه اب و غذا هم قیمت بایینتر براشون حساب میکنند! هیجوقت اون صحنه دعای بارونه شیوخ تو صحرا یادم نمیره  بعد از اون رکود اقتصادی معروف.. شیخ محمد چشماش از اشک سرخ شده بود اما یک لقمه هم از دهن ملتش نکند...من هم نشستم باهاش گریه کردم چون منم با دبی بزرگ شدم دیدم چی بوده و چی شده...اونموقع هم فوری ایران تو تی وی مقاله نمیدونم کدوم روزنامه رو گذاشت که از لوله های بالم دبی سوسک میاد بیرون و شده شهر ارواح! والا من که رفتم اونجا به قدری زیباست که اگه اون شهر ارواحست من میخوان روح باشم!


بله زندگی اینجا سخته باید از صبح تا شب کار کنی اما ایا من اگه همین کارو تو ایران بکنم ایا میتونم اینجوری زندگی کنم یا فقط نون بخور نمیر در میاد! من حسرت زندگی در ایران و دارم اما با این بساط گرونی دیگه حتی برای سیاحت هم نمیتونم بیام مثل قدیما


تروخدا ببین با ما چه کردن که برای اینکه کمکاری خودمون رو روبوش ببوشونیم بزنیم تو سر باقی!.


لاله

نظرات 4 + ارسال نظر
سعید... چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:45 ب.ظ http://mypretyworld.blogsky.com/

من هم میخوام در اولین فرصت از این کشور برم ، ابنجا دلیلی برای زندگی کردن ندارم

زمانی خیالمون راحت بود اینجا اما حالا با دست گلهایی که هر بار به اب میدن دیگه اینجا هم دل تو دلمون نیست...موفق باشی

MST پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.mrmostafa.blogsky.com/

الان اونجا داری از صبح تا شب کار میکنی؟! خوب مگه مجبوری؟

بی زحمت حالا که اونجایی، من یه چنتا خرید دارم واسم انجام میدی؟

کلا مهم اینه که موفق باشی... چه اینجا، و چه اونجا...

خرید مرید نداریماااااااا! سلف سرویسه

منکه از صبح تا شب کار نمیکردم که همش از صبح تا ۳ بعدازظهر... اما اونایی که شغل ازاد دارن مثه اکثریت ایرانیها اره ... تا لنگ ظهر میخوابن بعد تا ۳ شب کار میکنند

گیس گلابتون پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ http://kaskiat.blogsky.com

خودتو ناراحت نکن لاله جان...تا بوده قصه این مملکت همین بوده

من یه لحظه جوش اوردم دست خودم نبود

ی دختر سیگاری جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ق.ظ http://tatal.blogsky.com

حرص نخور!

حرص خوردم تمام شد رفت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد